آنگاه که ایوب خود را یکه و تنها دید. احساس کرد که درد او دو چندان گشته و بیماری او افزایش یافته است. لذا به درگاه خدا شتافت، نه از روی خشم و غضب بلکه از روی ناله و تضرع خدا را فرا خواند و گفت؛
«بارخدایا! مرا بیماری و رنج سخت رسیده و تو از همه مهربانان عالم مهربانتری.»(1)
و همچنین با شکایت از شیطان، دفع شر او را از خداوند خواستار شد. و این زمانی بود که ایوب آزمایش خود را با نتیجه عالی پس داده بود و در برابر وسوسه شیطان صبر و تحمل شایسته از خود نشان داده بود. لذا خدا دعای ایوب را به اجابت رساند و به خواست او جواب مثبت داد و به او وحی کرد؛
«پای بر زمین زن، زد و چشمه آبی پدیدار آمد، گفتیم در این آب سرد شستشو کن و از آن بیاشام.»(2)
ایوب نیز چنین کرد و زخم ها و دملهای او بهبود یافت و سلامتی به جسمش بازگشت و بیماری از تن او رخت بربست و سلامتی و عافیت کامل خود را بازیافت. [و ایوب را یاد کن، هنگامی که پروردگارش را ندا داد، که به من آسیب رسیده است، و تویی مهربان ترین مهربانان. پس دعای او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم و کسان او، نظیرشان را همراه با آنان مجددا به وی عطا کردیم تا رحمتی باشد از جانب ما و عبرتی برای عبادت کنندگان باشد.(3)]
[282]
اگرچه ایوب دستور داد که همسرش او را ترک کند
ولی همسر او از تهدید و غضب ایوب نرنجید و سایه مهر و شفقت خود را از سر او برنداشت و تصمیم به پرستاری او گرفت و چون برای اصلاح امور ایوب وقتی به ویرانه بازگشت، و در کمال تعجّب، ایوب را جوانی شاداب، تندرست و پرنشاط در باغی سرسبز یافت، به طوری که ابتدا ایوب را نشناخت. زن شروع به گریه کرد و جوان سبب گریه او را پرسید؟ زن گفت؛ ویرانه ای در اینجا بود که مرد بیماری در آن می زیست. اکنون نمی دانم به سرش چه آمده است؟
مرد جوان گفت؛ من همان ایوب هستم که به درگاه خدا دعا کردم و خدا نیز همه نعمت های ما را باز گردانده است. سپس دست در آغوش ایوب برد و به پاس نعمت سلامتی و بهبودی که خدا به ایوب بازگردانده بود به ستایش و حمد پروردگار پرداخت. اما ایوب در ایمان و یقین وفادارتر بود. خداوند نیز جوانی را به همسر ایوب بازگردانید و آندو بار دیگر در کنار هم زندگی را آغاز کردند.
سپس خدا برای آزادی ایوب از وعده تازیانه ای که به همسر خود داده بود و به خاطر ترحم به آن بانوی وفادار به ایوب وحی کرد؛
«و ایوب را گفتیم دسته ای از چوب های باریک خرما بدست گیرد، بزن تا عهد و قسمت را نشکنی و ما ایوب را بنده ی صابر یافتیم، چه نیکو بنده ای که دائم رجوع و توجهش به درگاه ما بود.»(1)
سپس خدا پاداش صبر ایوب را داد؛
«و ما اهل و فرزندانی که از او مردند و بقدر آنها هم علاوه به او عطا کردیم تا در حق او لطف و رحمتی کنیم و تا صاحبان عقل متذکر شوند.»(2)
آری خداوند در قبال صبر و شکیبایی ایوب تمام مال و ثروت و فرزندان او را به او بازگرداند و به جای هفت پسر و هفت دختری که از دست دادند بیست و شش پسر خداوند به آنها عطا کرد. تا درس عبرتی باشد برای جهانیان، زیرا ایوب نمونه کاملی از
[283]
یک بنده مؤمن و شاکر و صابر خدا بود.